مهد عسل بهشتي براي نوگلها

زهرا جون، تولدت مبارک!

  دست بزنین و شادی کنین      امروز روز تولده زهرا خانم ناز ما        دوباره تولدش شده قد کشیده و بزرگ شده    اگه گفتین چند سالش شده زهرای نازنین تولدت مبارک ببخشید از اینکه نشد عکسهای تولد قشنگت رو اینجا بیاریم اما اینو بدون که همه خانواده عسل، همه مربیها و همه نازدونه ها تو رو خیلی دوست دارن الهی صد ساله شی، همیشه سالم باشی و شمع این کیک تولدت رو فوت کنی ...
26 اسفند 1391

خدایا... خدایا...

  آسمان غرق خیال است کجایی آقا؟ آخرین جمعه سال است کجایی آقا؟ یک نفر عاشق اگر بود زمین می فهمید، عاشقی بی تو محال است کجایی آقا؟ همه با هم در این آخرین جمعه سال دستها را بالا می بریم و از درگاه خدای مهربونمون طلب می کنیم: اللهم عجل لولیک الفرج ...
25 اسفند 1391

مراسم کلاس تکونی و چهارشنبه سوری عسل

  ایرانیهای مهربون برای دفع میکروبها همیشه از قدیم ندیما مراسم خونه تکونی داشتن حصیرهایی رو که قبلاها جای موکت های امروزی کف اتاقها پهن می کردن رو هفته آخر سال عوض می کردند چرا؟ تا بریا سال جدید خونه تمیز و عاری از میکروبها باشه آخه اون موقع ها کف بیشتر خونه ها گلی بوده و از سرامیک و سنگ و کاشیهای امروزی خبری نبود گلای قشنگم. یه چیز دیگه که نو می شد کوزه های آب بود بعد هم چهارشنبه آخر سال حصیر های جمع شده رو می سوزوندن و کوزه های قدیمی رو می شکستن تا دیگه ازش استفاده نشه ما هم مراسم کلاس تکونی داشتیم آخه می دونین که مهد ما خانه ما ما هم می دونیم که گل همه رنگش خوبه بچه هم زرنگش خوبه ...
23 اسفند 1391

عید ما نوروز ما جشن واسه هر روز ما...

  روزی نو داشتیم و جشن نوروز رو برگزار کردیم عسل های عسل خودشون صاحب جشن بودن شعرو ترانه خوندن نمایشنامه داشتن   شیرینیها رو خوردن با شیرین کاریهاشون دل همه رو بردن آخرشم هدیه ها رو بردن البته نوش جونشون شیرینی هاشون و مبارکشون باشه هدیه هاشون بچه ها از کادر مدیریت و مربیهای مهربون به طور جداگانه عیدی گرفتن سرسفره هفت سین به یادمون باشه که به یاد هم باشیم عیدتون مبارک لحظاتون طلایی به رنگ عسل، خوشمزه به شیرینی عسل   ...
22 اسفند 1391

بیایید شادیهایمان را قسمت کنیم...

  قلکهای کوچیک، توی دستهای کوچیک، مربوط به بچه هایی کوچیک، با دلهایی بزرگ که بزرگی دلهاشون دریا رو هم شاکی می کنه و به شرمندگی وا میداره اینهایی که گفتم صحنه های جشن نیکوکاری بود در مهد صحنه هایی که دیدن عکسش گویای عظمتش نیست جای شما خالی مرسی از اینکه بچه هایی مهربان و نیکوکار تربیت می کنین و یادشون می دین مهربون باشن برای همیشه... ...
17 اسفند 1391

تخم مرغ!! نه !! جشن تخم مرغهای ما جوجه ها!!

  یکی دیگه از جشن های قشنگ نازدونه های عسل توی ماه اسفند جشن تخم مرغها بود ما که می خواستیم یاد بگیریم برای عید چه جوری تخم مرغهای قشنگ تری داشته باشیم، دست به کار شدیم و یه جشن راه انداختیم تخم مرغهای آب پز خودمونو از رنگ انگشتی و گواش گرفته تا پولک و مهره تزیین کردیم فکر کنم بعد از اینکه توی خونه نشون مامانامون دادیم هم نوش جانش کردیم البته بعضی ها خیلی زرنگ بودن برای خاطره این روز با خودشون تخم مرغ سفالی یا پلاستیکی یا حتی چند نفری هم پوست های خالی تخم مرغ رو آورده بودن و خاطره این جشن رو کنار سفره هفت سین ماندگار می کنن ممنونیم که سر سفره هاتون به یاد ما هم هستین و با دسته...
16 اسفند 1391

یه جشن سبز

  بچه های پیش دبستانی که می خواستن از گروه سنی نوباوه در واحد کار گیاهان کم نیارن یه فکر جالب کردند گفتن حالا که تا نوروز چیزی نمونده بهتره با جشن سبزه ها به استقبال نوروز بریم و بنابراین هر کدومشون یه ظرف عدس و لوبیا سبز کردن البته با کمک مامان ها و تازه چند تا نهال هم به مناسبت روز درختکاری تو باغچه ها مهد کاشتیم البته توی این کار همه بچه های مهد با هم همکاری داشتن آی هوا! دیدی ما از همین حالا داریم کمک می کنیم سالم و پاک بمونی چی کاشتیم به به! توی ادامه مطلب هست با هم ببینیم...     ...
15 اسفند 1391

به بهانه روز درختکاری

  نازدونه های کلاس گلها این روزها حسابی گل می کارند به بهانه روز درختکاری کاردستی کلاژ کاغذی درخت ساختند و این شعر رو به خاطر خاطرات کودکی مامانها و باباها به اونها تقدیم کر دند به دست خود درختی می نشانم به پایش جوی آبی می كشانم كمی تخم چمن بر روی خاكش برای یادگاری می فشانم درختم كم كم آرد برگ و باری بسازد بر سر خود شاخساری چمن روید درآنجا سبز و خرم شود زیر درختم سبزه زاری به تابستان كه گرما رو نماید درختم چتر خود را می گشاید خنك میسازد آنجا را ز سایه دل هر رهگذر را می رباید به پایش خسته ای بی حال و بی تاب میان روز گرمی می رود خوا...
15 اسفند 1391